هو الخبیر الطیف

  

سقف کبود با چلچراغهایش، همسایه همیشگی زمین

شاید مراقب، شاید نگهبان، شاید یک چشم آبی زیبا که چشمک ستاره هایش هم حالا در کمند علم است اما تعدادش...نه دفتر و کتابی و نه هیچ سیستمی، اصلا در چه ذهنی می گنجد درک عظمت یک کهکشان؟؟؟

و زمین رام زیر پاها، سخت اما سربه زیر. همچون فرشی گسترده، خیره به افق های آسمان . آن رفیق همیشگی زمین

نه حالا که زیر قطر قیر و آسفالت است و نه وقتی که پنهان به زیر سنگ های یک خانه ست اما هر زمان دیگری که مشتی از آن به دست رسد، تنها خرده سنگ و سنگریزه است و چه کسی میداند مشتی خاک چقدر از خرده های زمین است؟

شاید از همان روزی که این دو از هم جدا شدند و زمین زمین شد و آسمان آسمان ، و یا از وقتی که آرام و سربه زیر جایی شدند برای سکونت و  آرامش و یا شاید از هر زمان دیگری اینگونه است که ...

نه فقط به تعداد ستاره های چشمان آبی بالا سرمان                                                           

                                                             و نه فقط به مقدار ریگ های کوچک و بی مقدار بیابان

بلکه به اندازه تمام آنچه در این دو ست

نگاه دوخته به آنها بهره میبرد هروقت که

ببرد از نامحرمی و بدوزد به آسمان و زمینی

---------------------------------

پ.ن 1:

پیغمبر اکرم(ص) در مورد ثواب نگاه نکردن به نامحرم می فرمایند:

اگر کسی برسد به ناموس مردمی که در کوچه رد می شود به حرمت حرف خدا چشمش را زمین بگذارد،خداوند به آنچه در کره ی زمین خلق کرده است،به ملائک می گوید برایش ثواب بنویسند.اگر چشمش را به آسمان بیندازد خداوند به آنچه در هفت آسمان خلق کرده،به ملائک می گوید برایش ثواب بنویسند. اگر چشمانش را ببندد خداوند بین زمین و آسمان جمع می کند.

پ.ن2:

رجوع به آیات 30 و 31 سوره مبارکه نور