نیمه

یادآور اندیشه

دو رفیق

یا مرتاح

... از پشت پرچینها و بوته های گل کنار درخت سیب سرک می کشد. مانند پسرک دوره گردی که عمق حسرتش را تنها در چشمانش میتوان یافت. و من با نگاهی سرشار ، خیره به اعماق اندوه تفکراتش میشوم. با نگاهم او را می پایم و نمیگذارم دمی از نظرم برود! نفسی عمیق می کشم و ...

می خندم. بلند و بلندتر آنقدر بلند که صدای خنده هایم حسرت را از افق نگاهش به اندازه لحظه ای دور کند. آنقدر که باور کند خنده آن روی سکه غصه ست. همیشگی و جدا ناپذیر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تب باران

پشت و پناه

یا ولی المومنین

زمزمه های کرانه غدیر و فریادهای رسای ولایت اینک در جان زمان ما

من کنت مولاه فهذا علی مولاه ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تب باران

من هستم پس ...

یا شاهد

دست وجود بر روی سینه ام در کنار تمام نشانه های خدا. در کنار تمامی آیاتی که یک راه اند‏، یک پلاک برای رسیدن به تو.

آسمان و زمین و کوه به کنار . حتی تمامی پرندگان و اصلا همه حیوانات. گیاهان و درختان و .... همه و همه یک طرف و من طرف دیگر .

به کنار چون اینجا نشانه پررنگ تری هست. شانه به شانه ی تمامی آیاتت

.

.

.

دست وجود بر روی سینه ام !

تمام نفس های حیاتم شاهدند که لحظه ای رهایم نکردی ....

 یا خالقنا یا رب ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تب باران