بسم الله

 

  واژه هایی که کنار هم می آیند :

واژه های خاکستری، سفید و حتی سیاه. برخی واژه ها اصالتا نورانی اند و برخی واژه ها اصالتا تاریک . و هنر بر این است که چگونه نور را در وسعت یک جمله و در قلمرو یک نوشته بتابانیم . 

برخی از نوشته ها دمادم صبح اند و برخی هم نزدیک غروب . برخی شب مهتابی اند و برخی هم روز آفتابی . نوشته های تاریک و بی نور به کنار...

و عجیب این است که حال نوشته ها به حال نویسنده ها ست. گاه گرم و محکم و گاه سرد و بی روح.  حتی گیج و سردرگم که نمیداند از کجا برود تا بفهماند چه می خواهد . این ها همه حال نویسنده ها ست که به مرزهای واژه ها رسیده است ...

و اما بعد ...

نوشتن هنری ست برای نورشناس شدن ...

قبل از آنکه به دیگران آن را نشان دهیم، بر گستره ذهن خود عرضه کنیم و از خود بپرسیم که به دنبال چه فهمی در این نوشته بودیم؟ ‌

بپرسیم تا راهنمایی شویم . تا اصلاح شویم به سمت بهترین ها

تا بیایبم که نوشتن چگونه باید باشد تا با شب های ظلمانی و گمراهی فاصله ای دراز داشته باشد.  چگونه از دمادم صبح به ظهر پرنور برسیم و چگونه غروب را به شب مهتابی و پرسکون مبدل کنیم . باید نوشت تا تفاوت شب و روز نوشته ها را تشخیص دهیم .  و اینکه اصلا روز نوشته کجاست و کدام واژه ها خاکستری اند و ....؟؟؟

باید نوشت تا نورپردازی در پهنای نوشته های خودمان را یادبگیریم. حالا با هر ضرورتی که قصد نوشتن داریم .

   

شاید نوشتن این باشد:   واژه هایی که کنار هم می آیند تا بمانند و بابی برای فهمیدن شوند که گاه حافظ و گاه یادآور روشنایی و نورهایی هستند که داشته ایم یا میخواهیم به آن ها برسیم .

نورهای فردی و جمعی

  

-------------------------------

این باشد مقدمه ای که تکمله اش را شما نوشته ای...

“ وقتی نویسنده ای“