والله عزیز ذوانتقام

  

 

 “ مسعودی نقل می‌کند که یک نفر سعایت امام هادی علیه‌السلام را کرده بود که آقا چنین است و چنان است و اسلحه در منزلش است و به ایشان مراجعه می‌شود. خیلی حرف‌ها زده بود. تا این‌که دربار عباسی حضرت را ‌اجباراً به سامرّا می‌خواند. حضرت وقتی روی اسب می‌نشینند، این ملعون می‌گوید که نمی‌دانم حضرت هادی می‌دانی که تمام این کارها را من کردم؟ تمام این سعایت‌ها را من کردم و من کار تو را به این‌جا رسانده‌ام که الان تو را از مدینه‌ی جدّت می‌برند. بعد هم قریب به این مضمون به امام هادی می‌گوید که اگر به کسی در سامرّا و به خلفا بگویی من تمام مزارع دوستانت را آتش می‌زنم، نخل‌ها را آتش می‌زنم، چشمه‌ها را کور می‌کنم. حضرت هادی با یک متانتی می‌فرمایند که من دیشب شکایت تو را به بزرگی کردم که پس از او کسی را لایق نمی‌دانم که شکایت کسی را به پیش او ببرم. می‌گوید به کی گفتی؟ حضرت می‌گوید به خدا. آن شخص لرزید و گفت که آقا من را عفو کن! حالا جالب است که اگر می‌گفت من پشیمان شدم و می‌روم حرفم را پس می‌گیرم یا می‌گویم من دروغ گفتم، نشانه‌ی توبه بود، اما هیچ‌کدام از این کارها نشد و به قول معروف آب از آب تکان نخورد. فرمود: «عفَوْتُ عَنکَ»؛ عفوت کردم.
بسیار عجیب است که آدم شخصی را که تمام ظلم را درباره‌اش مرتکب شده است، در یک کلمه عفوش کند. ما در سیره‌ی ائمه از این عفوها داریم که اصلاً اگر جمع شود، کتابی می‌شود که چگونه دشمنانشان را عفو می‌کردند.
ببینید یکی از چیزهایی که در جامعه کم شده، حتی در خانواده‌ها کم شده، همین مسئله‌ی گذشت است. آیت‌الله بهاء‌الدینی قدّس‌سرّه سخنی داشتند که مفادش این بود که: با این صفت‌ها با این بی‌گذشتی‌ها برکات از زندگی می‌رود. اگر برخی می‌بینند برکت در زندگیشان نیست، خدا می‌داند برمی‌گردد به سوء خُلق. برمی‌گردد به آن کینه‌های باطنی. سوء خُلق را باید دوا کنیم. “

استاد فاطمی نیا

متن کامل اینجا ست